یک کاسکوی وحشی پس از ورود به یک خانه و مواجه شدن با افراد خانواده، به همه چیز دور و بر خود و به آدمها مشکوک و ترس و عدم اعتماد کاسکو نسبت به شما است. از همه چیز و به خصوص چیزهایی که در دور و بر آن تکان می خورند یا صدا میدهند می ترسد. هر کسی به آن نزدیک می شود، کاسکو او را به چشم حیوانی شکارچی می بیند که قصد شکار و خوردن آن را دارد. با اطلاع از این مطالب، شما درک می کنید که رفتارهای شما به خصوص در روزهای اول ورود کاسکو به خانه شما، تا چه حد باید حساب شده باشد که موجب کاشتن تخم ترس در خاطره کاسکو نشوید و به کاسکو فرصت دهید که آرام آرام با خانه شما و خود شما خو بگیرد و نسبت به شما اعتماد به نفس پیدا کند.
ترس و عدم اعتماد کاسکو نسبت به شما
از بین تمام گونه های طوطی ها، دو نژاد از چندین نژاد موجود در گونه طوطی آمازون؛ بیشترین قدرت رقابت را از نظر قابلیت یادگیری سخنگویی با کاسکوها دارند. در سراسر دنیا، وقتی صحبت از سخنگویی طوطی ها می شوند، همه متفق القول، کاسکوها را به عنوان برترین طوطی های سخنگو معرفی می کنند. اما همان طور که بین کاسکوها، از نظر قابلیت سخنگویی، درجات فراوانی وجود دارد، بین آمازونها و دیگر طوطی ها نیز چنین درجات وجود دارد. به هر حال برای دستیابی به یک طوطی سخنگو، چنانچه سراغ کاسکو برویم و از ابتدای خرید درست عمل کنیم، احتمال موفقیت ما بیشتر خواهد بود.
در روزهای اول، هر صدایی می تواند برای کاسکو ترسناک باشد؛ حتی صدای ماشین های توی خیابان و هر صدایی می تواند مخل آسایش و خواب کاسکو در شب باشد، حتی صدای موتور یخچال یا کولر. پس در روزهای اول، مکان مستقر کردن قفس کاسکو نیز باید جایی باشد که حتی الامکان صداهای مختلف در آن مکان کمتر به گوش کاسکو برسد. اما از بین همه چیز، کاسکو بیشتر متوجه تحرکات افراد خانواده است و قدم به قدم حرکات آنها را زیر نظر دارد و به طور ناگهانی هر کسی را که در خانه می بیند یا هر اتفاق را به عنوان افراد و وقایع نامطلوب و حتی خطرناک یا معمولی و غیر خطرناک طبقه بندی می کند.
هر چیز ناآشنا، فرقی نمی کند که چقدر کوچک یا بزرگ باشد؛ در ابتدا برای کاسکو نامطلوب و خطرناک جلوه می کند. کاسکوها در طبیعت از بذور و میوه های درختان جنگلی یا محصولات مزارع کشاورزی تغذیه میکنند و لذا فقط آنها را و در همان مکانها به عنوان خوراک می شناسند. حتی اگر شما همان خوراکی ها را بیابید و در ظرف غذای کاسکو بریزید، کاسکو از آنها می ترسد، چون سابقه نداشته است که آن خوراکها در ظرف غذا و داخل قفس جلو کاسکو گذاشته شده باشد.
شما با ریختن تعدادی بادام زمینی یا پسته و غیره در ظرف کاسکو، خیال می کنید غذای گران قیمت و خوشمزه ای در اختیار آن گذاشته اید و چون کاسکو گرسنه است، لابد باید با کله بیفتد تو ظرف غذا. اما کاسکو چنین فکر نمی کند، بلکه از همان خوراکها و ظرف غذا هم میترسد؛ شاید با این محافظه کاری غریزی که خیال می کند آن غذا طعمه است.
لذا تمام فکرش این است که عنقریب مورد حمله قرار میگیرد و خورده می شود. آری! شما با چنین موجودی مواجه هستید! پس باید بدانید که تصمیم ها و رفتارهای اولیه شما تا چه حد موجب آزار و ترس کاسکو می شود. به همین دلیل است که من می گویم در ۲ هفته اول زندگی کاسکو در خانه شما، بهتر است حتی محبت هم به آن نکنید و دقيقه و ساعت به آن نزدیک نشوید و خوراک های مختلف داخل ظرف غذایش نریزید و حتی با آن حرف هم نزنید. شاید یک سوت بسیار بسیار ملایم در این روزهای تطابق و سازگاری کاسکو با زندگی در قفس و در خانه آدم، بد نباشد و تازه آن سوت را هم نباید وقتی به قفس نزدیک می شوید بزنید.
بلکه از دور؛ یعنی از ته اتاق سوت آرامی را بنوازید و مدتی همان جا بمانید و بعد «فقط» برای آب و غذا و نظافت به کاسکو نزدیک شوید. در دو هفته اول، «فقط» صاحب کاسکو مجاز است که برای آب و غذا «فقط» دو بار در روز به قفس نزدیک شود و در این مدت حمام دادن لازم نیست و نظافت هم دو روز یکبار کافی است. در این مدت، کاسکو خودبه خود از شرایطی که در آن قرار گرفته است می ترسد و حتی شبها از ترس مورد حمله واقع شدن، خواب کامل ندارد و فقط خوابهای لحظه ای دارد. پس به خصوص در طول دو هفته اول، همه تلاش شما باید به کار گرفته شود که کاسکو بیش از آنچه که خودش می ترسد، توسط شما، حرکات شما یا سروصداهای داخل خانه نترسد.
در روزهای اول، کاسکو علی رغم گرسنگی شدید، به دلیل ترسی که از غذاها دارد، تمایلی به خوردن آنها نشان نمی دهد. اما وقتی هیچ کسی در اطراف نیست و کم کم گرسنگی بر آن غلبه کند، به طرف ظرف غذا گردن میکشد و با احتیاط فراوان تکه ای از غذا را با منقارش برمی دارد و در همین لحظه با زبانش آن را مزه مزه میکند. در این لحظه، یا مشغول خوردن آن می شود یا به سرعت آن را به خارج از ظرف غذا پرتاب می کند یا در کناری از داخل ظرف میگذارد.
به هر حال، اگر کاسکو از غذایی که شما جلویش می گذارید، نترسد و از مزه اش خوشش بیاید و آن را بی خطر بپندارد، «ممکن است نه حتماً»، مشغول خوردن آن شود. اما در بیشتر مواقع، مدتی طول میکشد تا کاسکو به مزه یک غذا عادت کند. لذا در اوایل، بیشتر خوراکها را به جای خوردن، به کف قفس می اندازد. در این جور مواقع، بیشتر مبتدیان به غلط فوراً چنین قضاوت می کنند که کاسکویشان چنان غذا(ها) را دوست ندارد و نمی خورد. حال آنکه چنین نیست و حقیقت این است که ممکن است کاسکو یک غذا را زود بپذیرد و غذای دیگر را تا ۱۰ الى ۲۰ روز هم نپذیرد و بعداً به همان غذا عادت کند و متعاقباً آن را خوب بخورد.
به هر حال ممکن است کاسکو ظرف غذای بعدی و بعدی را هم دور بریزد و شاید در یکی از این نوبتها، تکهای از یک غذا را خرد کند و مزه مزه کند و از آن خوشش بیاید.
صاحبان کاسکوها بیش از هر موضوع دیگر، در روزهای اول نگران گرسنه بودن آنها می شوند. اما هرگز نباید نگران باشند، زیرا غذا جلوی کاسکو است و اگر خیلی گرسنه باشد، به جای دورریختن غذا، لااقل آن را مزه مزه می کند و حتی اگر از مزه غذا زیاد خوشش نیاید، ولی خیلی گرسنه باشد، لاجرم مشغول خوردن آن در حد رفع گرسنگی خواهد شد.
در واقع، تلاش شما در وادار کردن کاسکو به خوردن، موجب خوردن آن نمیشود، اما در همان روزهای اول که شما خیال می کنید کاسکو چیزی نمی خورد، مطمئناً به دور از چشم شما، به اندازه ای می خورد که از گرسنگی نمیرد، ولی سرانجام قبل از آنکه گرسنگی آن را از پای درآورد، به غذاخوردن مشغول خواهد شد.
در روزهای اول، کاسکو عملاً هیچ تحرکی ندارد و به طور مداوم روی نشیمنگاه نشسته و به گذشته و حال و آینده فکر میکند و همین فکر کردن وسیله تطابق یافتن آن با شرایط جدید است. لذا در این حالت بی تحرکی، نیاز غذایی آن بسیار اندک است و با ذرهای غذا تأمین می شود و اگر هم نشود، می تواند برای چند روزی از ذخایر غذایی بدنی اشن استفاده کند. با مزه مزه کردن غذا، کاسکوی وحشی گرسنه، سرانجام میفهمد که آن ماده غذاست و برای خوردن است.
بنابراین در یکی از اوقات سرکشی، شما خواهید دید که کاسکو مشغول خوردن است و تا شما وارد می شوید، به سرعت از خوردن دست میکشد و خودش را برای واکنش تدافعی؛ یعنی قار کشیدن آماده می کند. فراموش نکنید که کاسکو هرگز در طول عمرش محافظه کاری اش را از دست نمی دهد و برای همیشه نسبت به چیزهای جدید مشکوک برخورد می کند. کما اینکه هر خوراک جدیدی که شما حتی به کاسکوی اهلی پاسخنگوی خود می دهید، ممکن است در وهلة اول آن را نخورد.
عادت بیشتر کاسکوها چنین است که حتی خوشمزه ترین غذاها را در اوایل می گیرند و پرتاب می کنند، ولی به هر حال وقتی با آن غذا آشنا شوند، مشغول خوردنش می شوند. به عبارت دیگر، کاسکو تا وقتی که یک غذای ناآشنا را مزه مزه نکند و از آن مطمئن نشود، آن را نمی خورد. من هر وقت می خواهم «نگار» را به خوردن غذای جدیدی عادت دهم، یکی دو دقیقه جلوی آن مشغول خوردن همان غذا می شوم و بدون آن که آن غذا را به «نگار» تعارف کنم، با ملچ ملچ کردن توجه اش را به آن غذا جلب می کنم.
در این حالت، مرتب می گویم: به به! به به! چقدر خوشمزست! دوست داری؟ عالیه! خوشمزست و سرانجام با این روش، نگار شکموی من، در همان نوبت اول، کم کم گردنش را به طرف دست من که آن غذا در آن است، کش میاورد. در این موقع من دستم را عقب می کشم و باز به خوردن و گفتن آن عبارات ادامه می دهم و پس از آنکه مطمئن شدم حسابی دهنش آب افتاده و مشتاق خوردن آن غذای جدید شده، در اختیارش قرار می دهم و او هم با اشتیاق مشغول خوردن آن می شود.
البته مهم ترین علت پذیرفتن یک غذای نا آشنا در دفعه اول توسط نگار، اعتماد مطلقی است که به من به عنوان جفت عاطفی اش دارد. دیگر اینکه روش من برای او تحریک کننده است و علت دیگر این است که نگار یکی از معدود کاسکوهای نابغه است و به دلیل هوش سرشاری که دارد، طبعاً از دیگر کاسکوها زودتر حقایق را می فهمد.
کاسکو حتى قلمرو زندگی خودش را ذره به ذره می پذیرد و حتی در پذیرفتن چیزهای خوب، عجله نمی کند. این محافظه کاری ذاتی، موجب کم شدن امکان به خطر افتادن جان کاسکو است و به همین دلیل می تواند عمری طولانی داشته باشد و همه این رفتارها به خاطر بالا بودن هوش آن است. برخی از سگداران خیال میکنند هوش سگ خیلی زیاد است، حال آنکه سگ در مقابل کاسکو از هوش و حافظه اندکی برخوردار است. در واقع مردم در رابطه با سگ، هوش آن را با قدرت بویایی و دیگر حواسش اشتباه می گیرند.
یک سگ باید تربیت شود که از دست غریبه ها گوشت نگیرد و حتی سگ های تربیت شده وقتی گرسنه باشند، از دست دزد هم گوشت را می قاپند و از نظر وفاداری نیز سگ به گرد پای کاسکو نمی رسد، زیرا سگهای تربیت شده پس از فروخته شدن، به سادگی صاحب جدید خود را می پذیرند و اصولاً از نظر سگ، صاحبش کسی است که به آن غذا می دهد، ولی کاسکو صاحب جدیدش را تا مدت ها نمی پذیرد و در تمام این مدت در فراق صاحب قبلی اش ماتم زده و عزادار است.
امروز شصت و پنجمین روزی است که یک کاسکوی جدید سخنگو با قابلیت های سخنگویی فراوان (البته نه مثل نگار) را خریده ام. قصدم این بود که با آن و نگار و دو کاسکوی سخنگوی دیگرم یک تیم درست کنم و نوعی بازی را به آنها آموزش دهم – با این امید که آنها بتوانند با هم بازی کنند.
اما تا امروز، هنوز در هنگام غذا و آب و نظافت، باید بسیار احتیاط کنم، کاسکوی جدید اگرچه اهلی، سخنگو و بسیار پیشرفته است، ولی هنوز مرا نپذیرفته و همواره منتظر فرصت است که حمله کند. بعدازظهر امروز، چنان گازی از شصت من گرفت که از دو طرف انگشتم خون فواره زد و در حالی که من از درد به خودم میپیچیدم، گفت: نانای کن – نانای کن.
آری! کاسکو هرچه باهوش تر باشد، صاحب خودش را دیرتر فراموش می کند و با خانه جدید و صاحب جدید دیرتر آشنا می شود. این کاسکو زیبایی بسیار استثنایی دارد، ولی مشخصات ظاهری آن جوری است که من نتوانسته ام نر یا ماده بودن آن را تشخیص دهم و لذا هنوز اسمی برای آن تعیین نکرده ام. این کاسکو جثه درشت تری از نگار دارد و چون از همان ابتدا از سوگلی بودن نگار نزد من مطلع شد، منتظر فرصت است که حال نگار را جا بیاورد.
تقریباً ۱۰ روز پیش، وقتی از قفس خارج شد که روی قفس بنشیند، از فرصت استفاده کرد و وارد قفس شیک نگار شد و پس از آن از ترس آن که آن را وارد قفس خودش کنم، علی رغم باز بودن درب قفس، خارج نشد و وقتی خارج می شد، تا من به طرفش می رفتم، سریع به داخل قفس می رفت. این رفتار او به طور بسیار واضح می رساند که او قفس نگار را تصرف کرده و میل به پس دادن آن ندارد و من هم که از خواسته او مطلع بودم، تصمیم گرفتم برای او و تمام کاسکوهای تحقیقاتی ام، یک سری قفس شیک و بزرگ تهیه کنم.
قبل از این که آن قفس ها را خریداری کنم، ظرف چندروزی که قفس نگار توسط کاسکوی پیشرفته جدید اشغال شده بود، نگار بانگاه هایش دایم از من می خواست که قفسش را از او پس بگیرم. اما من برای آنکه هم دل کاسکوی جدید و هم دل نگار شکسته نشود، نگار را در خارج از قفس و روی دسته صندلی نگهداری می کردم.
کاسکو طول میکشد تا به صاحب خود یا دیگر افراد خانواده عادت کند و به او اعتماد کند. وقتی اعتماد کاسکو نسبت به کسی جلب شد؛ به معنی آن نیست که از آن پس او می تواند هر جوری جلوی کاسکو ظاهر شود یا هر کاری جلوی کاسکو انجام دهد. حتی صاحب کاسکو اگر با یک کلاه یا عینک دودی ترساننده کاسکو به آن نزدیک شود یا به طور ناگهانی پرده کرکره را بالا بکشد یا زاویه قطعات پرده را نامناسب کند یا یک وسیله نامطلوب در معرض دید کاسکو قرار دهد؛ ممکن است کاسکو را از خودش برنجاند و حتی روابط کاسکو با او تیره شود و اگر صاحب کاسکو در روزهای اول ورودش به خانه چنین اعمالی را انجام دهد، شاید دوست شدن کاسکو با خودش را در خواب هم نتواند ببیند. بسیار فراوان دیده می شود که کاسکو در یک خانه با مرد، زن، پسر یا دختر خانواده؛ نه تنها دوست نمی شود، بلکه اگر فرصت پیدا کند، افرادی را که دوست ندارد، مورد حمله قرار میدهد.
دوست شدن یا دشمن شدن کاسکو با یک فرد در یک خانواده به خاطر زن یا مرد بودن، پیر یا جوان بودن، زشت یا زیبا بودن، بلند یا کوتاه بودن و بچه یا بزرگسال بودن نیست. تنها دلیل کاسکو برای رفتارهای مختلفش با افراد مختلف خانواده، اولین رفتار خود آنها در مقابل کاسکو است. به همین دلیل از شمار فراوان خانوادههایی که به همراه کاسکوی خود نزد من آمده اند؛ به وضوح دیده ام که در هریک از آنها، کاسکو رابطه عاطفی خاصی فقط با یکی از افراد خانواده داشته است.
من معمولاً از تک تک آنها پرس و جو میکنم که چرا کاسکو با شما رابطه خوبی ندارد و معمولاً به پاسخ مورد انتظارم میرسم؛ یعنی هریک از آنها خاطره ای را تعریف می کند و می گوید از آن پس کاسکو از من بدش می آید و من جرأت نزدیک شدن به آن ندارم. البته این موضوع تا حد بسیار زیادی به طبیعت و ذات هر کاسکو و تا حدی به نحوه تربیت اولیه کاسکو مربوط می شود.
چنانچه در مراحل اولیه پذیرایی از کاسکوی وحشی در خانه؛ یعنی در ماه اول، کاسکو زیاد با صحنه های نامطلوب و ترسناک از نظر خودش مواجه شود، شرایط روحی روانی اش چنان خواهد شد که در آینده به محض دیدن یک رفتار نامطلوب از یک فرد، با او بد میشود و در خانواده فقط کسی را برای پیوند عاطفی انتخاب می کند که از او رفتار بدی ندیده باشد؛ در اوایل پرستاری اش را به عهده گرفته باشد؛ با آن زیادتر بازی کرده و کاسکو با او زیادتر سرگرم شده باشد.
نظرات کاربران
2:27:55 AM